ایلقار نیوز : سنش بالای هفتاد بود..
.پسرانش در غربت کار می کردند.و دختری داشت معلول .
.
برای بدست آوردن روزی هر روز تحفه ای از محصولاتش را می اورد برای آقای بقال، تا جیره و مایحتاجش را بخرد.
.. مادر بود مادر..
مادری که بدون آنکه بفهمد سرنوشتش را ما رقم می زنیم .. “ما” یعنی توی سیاست مدار..
اگر شغلی بود جوان مادری در دآمان غربت گرفتار نمی شد. اگر گوشی بود درد جوانهای بیکار تحصیل کرده شنیده می شد.. اگر فهمی بود فریاد می زدند فریاد .. اگر درکی بود می شنیدند درد صدای ناله ای زنی تنها را در روستای فلان .. اگر اندیشه ای بود خفه می شدند.
.
پست ها هر روز تغییر می کند. لینک ها هم هر روز جا به جا ، صدا ها عوض می شود، فریاد ها خاموش.. درد ها هر روز فراموش می شود.. لیک در این میان فقط تو می مانی و من .. من با کوله باری از تحمل و تو با کوله باری از بدهی های وا مانده این جوانان..