پلورالیسم نگرشی است بر جهان هستی تا زیادی خواهی انحصارگران را،دربسیاری از زمینه ها ،ازسرنوشت بشر امروزی دور کند .پلورالیسم واژه مدرنی که از عصر مدرنیته وارد ادبیات شد ونمودش حقیقت است که با حق وحقیقت مفهوم پیدا می کند ،اما حقیقت که مفهومی است انضمامی با تکلیف رهین است .
هرکس در برهه ای از تاریخ زندگی اش ،وامدار این آگاهی است تا معرفتی از حقیقت را به مفهوم خاص فلسفی اش ،در یابد وشاید این معرفت به دست نخواهد آمد مگر اینکه با معرفتی از حقیقت که چون آیینه ای هزار تکه است ؛ آشنا باشد .معرفت تاریخی هر انسانی ریشه از سطح برداشت آن فرد از واقعیت دارد . حقیقت ،این مصداق مطلق ،دارای برداشتی متکثر به انواع بشری است ونباید این واژه مقدس را دستخوش هر نوع تغییری دید .که در هر مقطعی وهر کسی سودای مطلق انگاری کند ،که نهایت واوج آن در مونولوگ می باشد .چنانچه انسان امروزی از آغاز پیدایش بشری اش ،عاشقانه در پی اش بوده ودل به سودای تک انگاری سپرده است . بشر امروز با،باوری دست به گریبان است که می پندارد ،هر آنچه می داند؛ عین حقیقت است .وکوچکترین تردیدی در برداشت خود نمی کند .تا از این حالت مهلک جزم اندیشی و(دگماتیسمی )اش رهایی یابد .
آن چنان که بزرگترین نعمت خداوند هم در مفهوم عدالت بنا به گفته :”خلیل جبران خلیل” این است که می گوید عین عدالت خداوندی این است که همه خود را در مفهوم عقل و خرد برتر از دیگران می دانند .واین نیز مصداق دیگر جزم اندیشی بشری است تا در خود و برداشت خود، شکی نکند .وشبهه ای به اندیشه ناب خویش ،نداشته باشد واین چنین خرد ،خُردش را از هر گونه انتقادی مبرا سازد .ویرانگر تر این که ،هر آن چه راکه خودش می اندیشد عین حقیقت ،واندیشه دیگران را نا صواب بپندارد.و اینهمه به معنی انکار حقیقت نیست، بلکه هدف نفی مطلق گرایی بشری وتایید نسبی گرایی است که هر کسی در هر جبهه های نباید باورخود را عین حقیقت و یا حتی نزدیک به صواب شمارد. تاریخ جوامع بشری از سقراط وافلاطون و ارسطو گرفته تا کنت ،همواره براین مهم تاکید ورزیده ، که اندیشیدن بزرگترین نعمت خداوندی است وشک اولین مرحله صعود و پیشرفت است وشک دکارتی سر آغاز تحول جامعه بشری می باشد .چنان چه امروزه علوم مسیر خود را به طرف پوزیتویسم(اثبات گرایی) می پیماید وهر اندیشه نابی را با تجربه گرایی می آزماید یعنی بشریت در مراحلی از اندیشیدن خود ،وامدار بزرگ مردانی است که بیشتر خواهان دانستن از راههای مطالعه وگوش دادن بوده اند برعکس افرادی که همیشه خواسته اند قلم به دست بگیرند ونویسنده ابدی باشند! متاسفانه امروزه اکثریت ما طالب نویسندگی هستیم واین بزرگترین عیب وبیماری قرن در جهان سوم می باشد .و این نکته که عدالت در دانستن مفهوم انضمامی حقیقت ،فقط فهمیدن از دیدگاه پلورالیستی است وشاید در حال حاضر بشر نسخه ای بهتر از این سراغ ندارد .ودر قرن های آینده اندیشه ناب وخرد انسانی ،اندیشه نوین را جایگزین پلورالیسم خواهد کرد که آن هم نیاز به گذشت زمان دارد .
انتهای پیام/مشکین سلام
جناب آقای دکتر حقی عزیز و استاد محترم و مسلم جامعه شناسی از دیدگاه سازنده و مفیدتان سپاسگذارم . امید آن دارم مسئولین درصدد این باشد تا از نظرات سازنده و ارزشمند افراد نخبه ای همچون شما نهایت استفاده را در جهت پیشبرد اهداف خرد و کلان ببرند که متاسفانه و صد افسوس که مطلقا اینطور نیست و نخواهد بود .
آرزوی توفیق برای استاد حقی عزیز در تمامی مراحل زندگی.وتشکر بابت نگارش متنی روان، زیبا و مفید
جناب آقای حقی این مسائل در جوامعی کاربرد داره که افراد چارچوب و شناسنامه و رفتار و منش متناسب با آن شناسنامه دارند. در اجتماعی مثل شهرمان خیو هنوز جامعه به مفهوم اولیه هم شکل نگرفته و به این دلیل در هر بزنگاه سیاسی یا اجتماعی شما ودوستان شما رفتارهای سینوسی از خود بروز میدهند مثلا ادعای اصلاح دارند و از تندروترین اص.ول حمایت میکنند. بنابراین احساس من اینست که جامعه ما اول مشکل روانی به نام عزت نفس دارد و سپس پلور یا ارسطو و مدینه فاضله.