خیابانهای شهر حال و هوای دیگری دارد و هرکسی برای مادرش بهدنبال زیباترین هدیه میگردد، شهر بوی روز مادر گرفته و همشهریان میگویند بهخاطر کرونا دورهمی روز مادر ندارند و با دیداری کوتاه و هدیهای ناقابل این روز را به مادرشان تبریک خواهند گفت.
عطر روز مادر در شهر پیچیده و همه برای روزِ وفادارترین فرد زندگیشان در تکاپو هستند؛ به راستی که کلمه مادر دلنشینترین واژه و آغوشش تکرار نشدنیترین آغوش است.
هر سال در آستانه روز مادر خیابانها و بازار پر از ازدحام میشود؛ یکی برای قدردانی از مادرش گل میخرد و دیگری شیرینی و تعدادی برای مادر به فراخور حال و روز جیب خود کادویی تهیه میکنند اما همه یک هدف دارند و هدفشان نشاندن لبخند بر چهرهی زیبای مادر است.
سری به سطح شهر میزنم و در میان تکاپوی مردم، وارد گلفروشی میشوم از همیشه شلوغتر است، آقای حامدی وقت ندارد و سفارش پشت سفارش دریافت میکند با لبخند میگوید: خدا رو شکر کار و کاسبی خوب است برای روز مادر تخفیف داریم تا همه بتوانند با یک شاخه گل هم که شده به دیدار مادر بروند.
البته که مادران خودشان زیباترین گل هستند و این گلها در مقابل مهر و محبتشان بیمفهوم؛ ولی به رسم ادب و قدردانی، هر سال روز مادر بیشتر از مناسبتهای دیگر سفارش داریم.
مادران همانند گل، باطراوت هستند/ گُل برای گُل سر سبد خانه
در بین مشتریهایی که گل و دسته گل را بهترین هدیه برای مادرانشان میدانند دختر خانم جوانی را که گلهای رنگارنگ زیادی را در دست گرفته میبینم به سراغش میروم با لبخند میگوید: مادرم گل خیلی دوست دارد من هم هر سال روز مادر گل میخرم، همه مادرها همانند گل، پاک هستند و رنگ و بوی زندگی میدهند و به همین دلیل برای گل سرسبد زندگیام گل میخرم.
خدا را شکر هر دو مادربزرگم در قید حیات هستند و برای آنها هم گل میخرم. هر چند مادر همیشه میگوید کادو نمیخواهم تو حرف گوش کنی کافی است؛ اینجاست که میخندد و ادامه میدهد: تصمیم دارم حالا که بعضا ناخواسته اذیتش میکنم حداقل با یک شاخه گل به بهانه روز مادر دلجویی کنم.
دیدارهای کوتاه و تبریکهای ساده در روزهای کرونایی/ روز مادر دورهمی نداریم
من هم همانند بقیه افراد گلی را به رسم ادب برای مادرم میگیرم و از مغازه خارج میشوم. در طول مسیر نگاهم به بوتیکها و پاساژها میافتد. ویترین اکثر مغازهها با کاغذی که محتوایش «روز مادر مبارک» است، تزیین شده و هر کسی با میل و سلیقهی خود برای خرید وارد مغازه مورد نظر خود میشود. حال دل همه در این روزهای کرونایی به یمن ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و روز مادر خوب و لبخند میهمان چهرهها و دلها شده است.
جلوی مغازه روسریفروشی زوج جوانی را میبینم که از پشت ویترین به روسریها نگاه میکردند بعد از سلام و احوالپرسی از آنها پرسیدم برای روز مادر چه برنامهای دارند گفتند اتفاقا برای خرید آمدهایم. پسر جوان نگاهی به همسرش کرد و ادامه داد: امسال به خاطر کرونا تصمیم گرفتیم بهجای کیک و دورهمی، یک شاخه گل و کادوی ناقابل تهیه و تقدیم مادرانمان کنیم. انشاءالله سال آینده از شَر ویروش کرونا خلاص میشویم و ولادت مادر دو عالم حضرت زهرا(س) را همگی با هم جشن میگیریم.
در ادامه میپرسم برای همسرتان هم کادو خریدید که میگوید: بله مگر میشود روز زن بدون کادو باشد. با نگاهی پر از مهر و محبت از همسرش که در روزهای تلخ و شیرین زندگی همراهش بوده تشکر میکند و ادامه میدهد: البته هر روز را باید روز زن و مادر دانست چرا که هر مردی بدون همسرش و هر فرزندی بدون مادرش احساس سردرگمی میکند.
به راستی که روز مادر بهانهای برای قدردانی از زحمات زیباترین هدیهی زندگی است؛ روزی برای قدردانی از کسانی که همواره در تمام طول زندگی یار و همراه لحظههای تلخ و شیرینمان بودهاند.
کار خارج از خانه، مانعی برای وظایف مادرانه نمیشود
این روزها مادران زیادی همپای همسرانشان، بیرون از خانه هم کار میکنند و برای اقتصاد و آرامش خانواده خود در حال تلاش هستند. مادرانی که در کنار کار در خارج از خانه، به آرامش و آسایش خانواده میرسند و هیچوقت هم گلایهمند نیستند. یکی از این مادران زحمتکش زهرا خانم است.
زهرا خانم کارمند است و یک دختر ۱۱ ساله به نام آنیا دارد در مورد حس مادری میگوید: اگر بخواهیم کمی از احساسات فاصله گرفته و واقعبین باشم باید بگویم زن در کنار تمام روزمرگیهای خود، مسؤولیت بزرگی به نام مادری را قبول میکند و این مسؤولیت مادری بر تمام اهدافش ارجحیت دارد تا حدی که آرزوهایش تنها در موفقیت فرزندش خلاصه میشود.
با همان واژهها و توصیفات خاص خود ادامه میدهد: اگر در روزی عادی یک مادر را بخواهیم از نظر بگذرانیم شاید جزئیات زندگی آنقدر زیاد باشد که کل روز را پر کند و در نهایت مادر در جزئیات گم میشود.
اغلب نتیجه ساعتها کلنجار آمدن مادرها با طعم غذاها در یک «دستت درد نکند» خلاصه میشود و گاهی هم در بازیگوشی و سرگرمی بچهها از یاد میرود ولی در مقابل تنها یک لبخند فرزند، تمام سختیهای روز را با خود میبرد.
مادر را نمیتوان در واژهها و کلمهها گنجاند. کدام کلمه است که میتواند درجه تب مادر را وقتی کودکش تب میکند اندازه بگیرد و یا کدام واژه میتواند خوشحالی مادر را در موفقیت فرزندانش توصیف کند؛ بهتر است فقط بگویم مادر، مادر است.
حس مادری واقعا توصیفشدنی نیست/ تمام دارایی مادران، فرزندنش است
لیلا خانم پرستار است و ماه گذشته تولد ۵ سالگی پسرش را پشت سر گذشته وقتی از حس مادری پرسیدم لبخندی زد و گفت: حس مادری واقعا توصیفشدنی نیست این حس را فقط با مادر شدن میتوان تجربه کرد در همین حد بگویم، زمانی که زنی مادر شد دیگر خودش را فراموش میکند و تمام هست و نیستش فرزندش میشود.
تا زمانی که پسرم به دنیا نیامده بود چون شاغل هستم همیشه به مادرم میگفتم من حوصله نگهداری از بچه را ندارم از طرفی هم شاغل هستم نمیرسانم و جدا هم تصمیم داشتم بیشتر وقتها از مادرم بخواهم تا عرفان را نگه دارد ولی بعد از تولدِ عرفان، وابستگی من بهقدری بیشتر شد که حالا چند ساعت نبینمش دلتنگ میشوم.
هر چند در روزهای کرونایی شیفتهای ما هم زیاد و طولانی شده ولی زمانی که به بیماران رسیدگی میکنم ایمان دارم که خداوند بهخاطر همین رسیدگیها مواظب پسرم است. در طول شیفت ۲ الی ۲ بار تصویری زنگ میزنم و با پسرم صحبت میکنم تا هم عرفان احساس تنهایی نکند و هم دلتنگی خودم رفع شود.
دلتنگی غریبانه در چهار دیواری تنهایی/ مادرانی که فراموش شدند
در میان هیاهوی روزمرگیها میخواهم برایتان از مادرانی هم بگوییم که چین و چروکهای صورتشان خبر از حال دلشان دارد؛ از مادرانی بگوییم که شاید نام خودشان را فراموش کرده باشند ولی هنوز هم اسم فرزندانشان را به خاطر دارند. آری حرفم از مادرانی است که در کُنج خانه سالمندان به تنهایی رها شدند و هر روز دلشان برای خانه و کاشانه خود تنگ میشود.
خانه سالمندان شهرمان تعداد زیادی از مادران را به آغوش گرم خود کشیده است ولی گرمای این خانه کجا و گرمای خانهی خود کجا؟ آنجا مادرانی دور هم جمع شدند که تمام عمر و زندگی خود را برای فرزندانشان خرج کردند و حال در دوران پیری محکوم به تنهایی شدند.
راستش را بخواهید با درخواست همکارم تصمیم گرفتیم به بهانه روز مادر سری به خانه سالمندان بزنیم. برای همین یک روز قبل با رئیس بهزیستی شهرستان اردبیل هماهنگ کردیم و با خرید چند گل راهی این مرکز شدیم. محیط خانه سالمندان برایم ناآشنا نبود چرا که سالها پیش هم به مناسبت روز مادر به این مرکز رفته بودم و راستش را بخواهید هنوزم هم تمام حرفها و چهرههایشان را به یاد داشتم.
نگاه تک تک مادران اینجا، نگاه مادران منتظر بود انگار منتظر فرزندانشان در روز مادر بودند. هر چند با لبخند و مهربانی ما را پذیرفتند و شروع به صحبت هم کردند ولی از تنهایی ناراحت بودند و با وجود بیمهری فرزندانشان هنوز هم چشم انتظار بودند و دردآورتر این است که هیچ توقعی به جز یک دیدار خشک و خالی را ندارند اما دریغ از همان یک دیدار خشک و خالی.
وارد سالنی بزرگ میشویم زندگی مادران این مجموعه در همین سالن خلاصه میشود. مادری که تختش کنار پنجره جای گرفته توجهام را جلب میکند به سراغش میروم با سلام و احوالپرسی روز مادر را تبریک میگویم، او با لحن و شیرین و دوست داشتنی برایم دعای خیر میکند، دعایش به قدری دلنشین بود که به دلم نشست.
در پاسخ سوالِ مادر جان دلت برای بچههایت تنگ میشود؛ نفسی عمیق از روی حسرت میکشد و میگوید: چرا تنگ نشود مگر من مادر نیستم هر روز را به یاد دخترانم سپری میکنم. هر چند ماه یکبار برای دیدنم میآیند ولی من باز هر روز دلتنگشان میشوم.
از روزهایی دور از خانه خود میگوید: چند سال بعد از مرگ همسرم زمانی که دیگر توان جسمی خود را از دست دادم بچههایم تصمیم گرفتند تا من در خانه سالمندان بمانم. هر کدامشان صاحب خانه و زندگی شدند این قسمت از حرفش را با بغض ادامه میدهد؛ نتوانستند از من نگهداری کنند، شاید هم نخواستند.
مامان فاطمه گزارش ما صاحب چهار فرزند و هفت نوه است. با وجود ناراحتی ولی گلهای ندارد و خود را با همان عقاید قدیمی آرام میکند که دختر هستند دیگر، اختیارشان دست همسرانشان است و نمیتوانند بیایند.
به سراغ مادری دیگر میروم و به نظرم داستان مامان سکینه جالبتر است. او بعد از ازدواج زمانی که صاحب فرزند نمیشود کودکی را به فرزندی قبول میکند و همانند فرزند خونی خود بزرگش میکند ولی بعد از فوت همسرش خیلی زود تمام اموال خود را از دست میدهد و به یکباره خود را در خانه سالمندان میبیند.
میگوید: پسرم را هنوز هم دوست دارم هرچند بعد از بزرگ شدن مرا مادر خود ندانست ولی حسین را با جان و دل بزرگ کردم. از پسرم ناراحت نیستم حتی وقتی خانه را فروخت و در این شهر مرا بیخانه و بیپول رها کرد دلخور نشدم ولی همیشه دلتنگش هستم.
راست میگفت چرا که با ذوق و شوق از دوران کودکی، پسری که به فرزندی قبول کرده بود تعریف میکرد و با وجود اینکه چندین سال است حتی صدایش را نشنیده برایش آرزوی سلامتی و خوشبختی داشت و میگوید: از اینکه حسین را به فرزندی قبول کردم هیچوقت پشیمان نشدم چون من بدون حسین هیچوقت نمیتوانستم طعم شیرین مادر بودن را بچشم.
مادر چراغ خانه و آشیانه است
جایگاه مادر در خانواده و جامعه برای همگان مشخص و واضح است چراکه داشتن یک خانواده سالم، پرنشاط و موفق تا حدودی وابسته به مادر است. همانقدر که پدر در بیرون از خانه برای رفاه و اقتصاد خانواده از جان و دل مایه میگذارد مادر نیز نور و چراغ هر خانه و آشیانه به شمار میآید.
به عبارتی مادر قلب خانه و مظهر محبت و گرمی هر خانواده حساب میشود نقش مادران در تربیت فرزندان برای هیچکس پوشیده نیست. مدیریت وضع عمومی خانه، مسائل عاطفی و حتی امور اقتصادی خانواده هم به عهده مادران پر عاطفه است به همین دلیل پیامبر بزرگوار اسلام(ص) میفرمایند: زن، خانم و رئیس خانه خویش است و در این ریاست او مسؤولیت دارد، مسئولیت زیردستان خویش.
جایگاه مادران در ساختار یک جامعه حیاتی است و از قدیم الایام مادر را قلب خانه میدانند. مادر برای ایفای نقش خود به آسایش خاطر نیاز دارد و این آسایش و آرامش را ما فرزندان به همراه پدر خانه باید به این فرشتههای زمینی هدیه دهیم.
روز مادر تنها بهانهای است تا بین این همه مشغله و دغدغهها، با یک شاخه گل و لبخندی سرشار از مهر و محبت از زحمات همیشگی و مداوم مادران قدردانی کنیم، مادرانی که مهربانیشأن پایان یافتنی نیست.
بیستم جمادیالثانی سالروز ولادت دخت رسولخدا(ص)، حضرت زهرا(س) است. برترین مادر دنیا، سالروز ولادتش، روز مادر نام گرفت تا به پاس بزرگی مقام مادر، در این روز قدردانی هرچند کوچکی از مادران سرزمینمان شود.
روز تمام مادران سرزمینمان مبارک.