نامیده شده است. این نامگذاری به این دلیل است که در آخرین چهارشنبهی سال، زمستان روبه پایان است و هوا روبه گرما میرود، زمین کمکم آماده..
در بخشی از مراسم «چهارشنبهسوری» در آذربایجان، مردم زیر سنگها، دانههای گندم میگذاشتند و بعد از چند روز، زیر سنگ را نگاه میکردند، زیر سنگ هر کسی که سبزه رشد کرده بود، میگفتند که سال پیش رو برایش سال خوبی خواهد بود.
در آذربایجان، اسفندماه را «بایرام آیی» یا «ماه بهار» مینامند. چهارشنبههای اسفند در این منطقه، هر کدام نامی دارند و هریک منتسب به یکی از عناصر چهارگانه یعنی آب، باد، خاک و هواست. آب در فرهنگ مردم ایران، ارزش ویژهای دارد، بهطوری که در تاریخ اساطیر، الههای به نام «آناهیتا» از جانب اهورامزدا برای نگهداری و فرمانروایی بر آبها گمارده شده و فرشتهی موکل آبها هم «آبان» نامیده میشود و در اوستا، فصلی را به خود اختصاص داده است.
اولین چهارشنبهی اسفندماه «سو چرشنبهسی» یا «چهارشنبهی آب» نامیده میشود و چون این باور وجود دارد که آب دوای دردهاست، در چهارشنبهی اول اسفندماه، به کسی که ترسیده باشد، سهبار از طرف راست و سه بار از طرف چپ آب میپاشند تا ترسش از بین رود.
دومین چهارشنبهی اسفندماه در منطقهی آذربایجان«اود چرشنبهسی» یا «چهارشنبهی آتش» نام دارد،آتش یا آذر در ایران پیش از اسلام، عنصری مقدس بوده و در عقاید زرتشتیان مظهر فروغ ایزدی و پسر اهورامزدا بهشمار میآید. از قدیمیترین نشانههای نیایش آتش در دوران تاریخی ایران، نقشبرجستهی «کورانگون» فارس متعلق به دورهی ایلامیهاست. در این نقشبرجسته، پایهی اشتعال آتش، حجاری شده است.
یکی دیگر از نشانههای تقدس آتش، آتشکدهی آذرگشنسب درآذربایجان است که از دورهی باستان باقی مانده است. آتش در ادبیات شفاهی مردم آذربایجان نیز مقدس شمرده میشود و آن را در بسیاری از اصطلاحها و ضربالمثلها میتوان دید، مثلا آنها معتقدند کسی که اجاق را خراب کند، خاندانش فنا میشود (اوجاق داغیدانین اوجاقی داغیلار) یا کسی که به آتش پناه میبرد اجاقش کور نمیشود و نسلش باقی میماند (اودا پناه آپارانین اوجاقی سؤنمز) یا در چهارشنبهسوری نباید اجاق را خالی از آتش کرد و باید آتش را روشن کرد (اود چرشنبه سینده اوجاغی بوش قویمازلار).
در فرهنگ مردم آذربایجان، سومین چهارشنبه «چهارشنبهی باد» نامیده میشود، اظهار کرد: اهالی آذربایجان معتقدند که در این هفته، باد با آمدن خود به زمین و طبیعت، به همه نوید بیداری میدهد و باد (یئل) در یک مدت کوتاه، زمین را پشت سر میگذارد و زمین را به بیداری فرا میخواند. بنا بر اعتقاد آنها، باد (یئل) یکی از خدایان قدرتمند است و اعتقاد به قدرت و تقدس باد نیز در ادبیات شفاهی مردم آذربایجان وجود دارد، مثلا آنها معتقدند «باد برده» برنمیگردد (یئل آپاردیغینی قایتارماز) یا روز چهارشنبهسوری حاجات خود را به باد بسپار، باد حاجتت را برآورده میکند (چرشنبه گئجهسی، نیت ائله و یئل بابانی چاغیر، او سنون حاجتوی آپارب و برآورد الیجاخ).
آخرین چهارشنبهی سال «چهارشنبهی خاک» (توپراق چارشنبهسی یا یئر چرشنبهسی) نامیده شده است. این نامگذاری به این دلیل است که در آخرین چهارشنبهی سال، زمستان روبه پایان است و هوا روبه گرما میرود، زمین کمکم آمادهی رویش میشود و خاک، آمدن بهار را با رویش گلهای زیبا نوید میدهد.
از گذشته تا کنون، نیاکان ما، بیداری زمین را با آیینهای گوناگون و نغمهسرایی جشن میگرفتند و پایان روزهای سخت زمستانی را به یکدیگر تبریک میگفتند. در گذشته، این اعتقاد وجود داشت که در آخرین چهارشنبهی سال، چهار الههی خاک، آب، آتش و باد دست در دست هم دهند و این روز را جشن بگیرند و شعر میخواندند: آب آمد، آتش آمد، باد آمد / عمر تازه، روییدنی و سال تازه اومد (سو گلدیها، اود گلدیها، یئل گلدی / تزه عومور، تزه تاخیل، ایل گلدی).
این چهار الهه، دنیای روشناییها را برای مردم به ارمغان میآورند و مردم نیز به جشن و پایکوبی در طبیعت میپردازند. تا چند سال پیش، در بسیاری از مناطق آذربایجان، در هریک از چهارشنبههای یادشده، مراسم خاصی برگزار میشد و در هریک از این هفتهها، زمان غروب سهشنبه، آتشافروزی میشد، ولی امروز فقط در چهارشنبهی آخر سال مراسم آتش روشن کردن اجرا میشود که کمکم آن نیز از شکل سنتی خود نیز فاصله میگیرد.
اجرای مراسم چهارشنبهسوری در بعضی مناطق آذربایجان، در «چهارشنبهکوله» یا «یئل چرشنبهسی» (چهارشنبهی باد) رسم این بود که افراد مو و دم حیوانات را کوتاه میکردند. در هنگام غروب شب چهارشنبه نیز مردم در پشت بامها آتش روشن میکردند، لباس نو میپوشیدند و از روی آتش میپریدند و شهر میخواندند: دندان درد، دهان درد و همهی دردهایمان در این آتش بسوزد (دیش آغریم، آغیرلیغم، آجیلیغیم، هامیسی توکولسون بو اودا یانسین). یکی از رسوم این منطقه این بود که همسایهها در این روز جمع میشدند و بر بام خانهی خانوادههایی که عزادار بودند، آتش روشن میکردند و همه با هم از روی آتش میپریدند، رسم این بود که شمع یا هیزمی که کاملا نسوخته را خاموش نمیکنند، چون بیاحترامی به آتش تلقی میشود.
بعد از پریدن از روی آتش، مردم به داخل طویلهها یا یک جای تاریک میرفتند و روی دیوار، شکل یک زن را میکشیدند. برخی بررسیها نشان میدهد که این تصویر همان میترا یا الههی خورشید یا آتش در دوران ایران باستان بوده که در فولکلور مردم تا حدودی باقی مانده است.
در بخشی از این مراسم، مردم در پشت بامها جمع میشدند و به تعداد افراد خانه، سنگ میگذاشتند و زیر سنگها هم دانههای گندم قرار میدادند و بعد از چند روز، زیر سنگ را نگاه میکردند، زیر سنگ هر کسی که سبزه رشد کرده بود، میگفتند که سال پیش رو برایش سال خوبی خواهد بود.
غذای شب چهارشنبهی آخر سال، در بیشتر موارد کلهجوش (نوعی غذای سنتی منطقه) و در بعضی خانوادهها، کوفته، دلمه، شیربرنج و … است. بعد از شام، گردو، بادام، کشمش، سنجد، خرما و گندم بوداده (قورقا) و میوههای مختلف با آیینه و سبزه روی کرسی گذاشته میشود و اعضای فامیل دور هم جمع میشوند و از این تنقلات میخورند.
در این روز، رسم است که خانوادهی داماد برای دخترانی که نامزد کردهاند، نمک، آیینه، کبریت، جارو و کوزه میبردند. پس از دادن عیدی بهعروس، روی پشت بام خانهی آنها میرفتند و سمت خانهشان، شالی آویزان میکردند و خانوادهی عروس هم موظف بود که داخل آن، میوه، شیرینی و پول (عیدی) بگذارد.
یکی از رسوم معروف چهارشنبه سوری در بعضی مناطقآذربایجان، این است که مردم و بخصوص دختران جوان دم بخت، شبهنگام نیت میکردند و در کفش خود و زیر پایشان، کلید میگذاشتند و به دم خانهی دیگران میرفتند و فالگوش میایستادند و آنچه را که میشنیدند، نتیجهیفالشان میدانستند. مردم هم که میدانستند که ممکن است کسی پشت در خانهشان فالگوش ایستاده باشد، بنابراین تلاش میکردند حرفهای خوب بزنند.
این رسم امروزه هم تا حدی وجود دارد، با این تفاوت که افراد برای گرفتن جواب فالشان، به جای فالگوش ایستادن، به خیابان میروند و نتیجهیفالشان را از زبان رهگذران میشنوند. شبهنگام هم که همهی اعضای فامیل گرد همه جمع میشوند، هر کدام قصهای جالب تعریف میکنند و تا پاسی از شب بیدار میمانند.
آذربایجانیها برای فردای چهارشنبهسوری هم رسوم ویژهای دارند؛ مثلا صبح روز چهارشنبه و قبل از طلوع خورشید، لباس نو میپوشیدند و آیینه، قیچی و کوزه برمیداشتند و به رودخانه میرفتند. آنها اعتقاد داشتن که آب نماد روشنی و وسیلهای برای زدودن بیماری از تن است. به همین دلیل، به رودخانه وارد میدشند و کوزهی خود را پر از آب میکردند. زنان هم قیچی خود را چندبار در آب باز و بسته میکردند و معتقد بودند که با این عمل، بدبختی و روزهای نکبتباری که ممکن است در سال جدید پیش آید، قیچی میشود. سپس آیینه را به طرف آب میگرفتند و روی آب میپریدند و آواز میخواندند، با این اعتقاد که گرفتاریها به آب سپرده میشود تا با خود ببرد و به جای آن، خوشحالی و خوشبختی از رودخانه گرفته میشود.
در این روز، مردان دو گاو نر بزرگ را به محوطهای وسیع میبردند و در آنجا مراسم گاوبازی (کل دویوشدیرمک) برگزار میشد. این مراسم، یادآور مبارزهی میترا با گاو بود، البته اکنون دیگر این رسم تقریبا فراموش شده است.
همهی این مراسم، قبل از طلوع آفتاب و قبل از هنگام ناهار اجرا میشد، بهطوری که اهالی آذربایجان، بعد از اجرای مراسم گاوبازی، کوزهای را که پر آب میکردند، داخل ظرفی که در اصطلاح محلی به آن «نهره» (nahre) میگویند، میریختند و مقداری ماست به آن میافزودند و آن را بههم می زدند تا دوغ برای نهار تهیه شود و معتقدند بودند که این دوغ برای سلامتی بدن خوب است و بیماری را دور میکند.
در پایان نمونهای از شعرهای استاد شهریار دربارهی «شال انداختن» : بایرام ایدی گئجه قوشو اوخوردو/آداخلی قیز بیگ جورابین توخوردو/هر کس شالین بیر باجادان سوخوردو/آی نه گؤزهل قایدادی شال ساللاماق/بیگ شالینا بایراملیغین باغلاماق. یعنی: عید است و مرغ شب ، به آواز خوانی پرداخته/دختران نامزد، جوراب داماد را بافتهاند/شالها از هر روزنی و هر شکافی آویزند/بهبه چه دلکش است این شال آویختن/بر شال داماد عیدی بستن.